انتشار خبر درگذشت فتحعلی اویسی، گویی ناگهان خاطرات بسیاری را برای نسلی از ایرانیان زنده کرد و آرشیو ذهنی آنها را به کار انداخت تا به یاد آورند او دیگر چه نقشهایی ایفا کرده است. این خاصیت هنر است که با مرگ هم حضور اهالی آن بازتابی تازه مییابد؛ گویی زندگی جدیدی را در ذهن علاقهمندانشان آغاز میکنند.
از تحصیل در تگزاس تا نقش ایلچی طغای در سربداران
در کارنامه بازیگری فتحعلی اویسی بیش از ۵۰ فیلم سینمایی و دهها سریال تلویزیونی به چشم میخورد. نخستین بازی او را باید ایفای نقش یکی از عوامل سفارت انگلستان در سریال «دلیران تنگستان» به کارگردانی همایون شهنواز دانست. او پیش از ایفای این نقش، تجربه تحصیل در رشته بازیگری در ایالت تگزاس را داشت. آنچنان که خود در گفتوگویی با نشریه خانواده سبز عنوان کرده است، در سالهای ۴۷ و ۴۸ برای ورود به حرفه بازیگری در دانشگاه امتحان میدهد اما پذیرفته نمیشود. سپس به گروه تئاتر حمید سمندریان میپیوندد و نقشی کوتاه ایفا میکند؛ اما شرایط به گونهای رقم میخورد که او به سمت سفر به خارج و تحصیل در آمریکا در حرفه بازیگری سوق داده میشود.
او از همان سال به تگزاس رفت و در دانشگاه ایالتی به تحصیل بازیگری پرداخت و در سال ۱۳۵۵ به ایران بازگشت. پس از بازی در سریال «دلیران تنگستان»، در فیلم «قدغن» به کارگردانی علیرضا داودنژاد هم نقش کوتاهی بازی کرد که احتمالا لحظه ورود او به دنیای سینما بود. بازی در یکی دو فیلم دیگر او را به سمت ایفای نقش در سریال «سربداران» سوق داد.
بیتردید نخستین نقشی که به شکل جدی در اذهان مخاطبان ایرانی باقی ماند، نقش «ایلچی طغای» در «سربداران» بود. اویسی در این نقش سبعیت و تاراجگری و خشونت یک گماشته میانرتبه مغول را به مطلوبترین شکل ایفا کرد و توانست آن حس تنفر و انزجار از سربازان مغول را در ذهن مخاطبان هم جاگیر کند. هنگامی که در بخشهای اول سریال و با هجوم سربداران و فتح باشتین، او را به دار آویختند، گویی چیزی از سریال کم شده بود.
پس از این سریال، او به کارگردانی روی آورد اما بازیگری را نیز از کف ننهاد؛ اگرچه عمده نقشهایی که او بازی کرد، در زمره نقشهای فرعی به شمار میآمدند اما نقشهای فرعی تاثیرگذاری بودند.
نقش سرهنگ در فیلم «ناخدا خورشید» جلوهای دیگر از نقشآفرینیهای اویسی است که با بازیگردانی خوب ناصر تقوایی در مقام کارگردان و البته گریم زیبای جلال معیریان و از همه مهمتر، فرورفتن او در نقش، خاطرهای خاص در ذهن مخاطبان ایجاد کرد. به گفته خود او، «اولین نقشی بود كه وقتی خواندم با رضایت كامل رفتم سركار و میدانستم مال من است.»
نقش او در «سرب» مسعود کیمیایی نیز بسیار اثرگذار بود. «دلشدگان»، «بانو»ی داریوش مهرجویی و بعدها «هیجو» محمدرضا هنرمند نیز از این جمله بودند. بازی او در نقش «مشتی علیشاه» در سریال کوچک جنگلی (به کارگردانی بهروز افخمی) نیز از دیگر نقشهایی بود که خود از آن به نیکی یاد میکند.
بدون شرح و ماجرای تکیه کلام «دیجیتالم کجا بود؟»
سریال «بدون شرح» را میتوان نقطه آغاز پرش اویسی در عرصه بازیگری دانست. جایی که خود هم میگوید نتیجه ۶۰ سال کار و مداومت را با توفیق و اقبال مردم به این سریال و این نقش بهخوبی حس کرده است. این البته از بختیاریهای هر هنرمندی است که هنرش به یکباره مورد اقبال مردم قرار گیرد و تکیهکلامهای او در کوچه و بازار به کار رود و حتی در فرهنگ عامه آن زمان وارد شود. تکیهکلامها و منش و شیوه برخورد او با قضایا در سریال «بدون شرح» همان چیزی بود که هر هنرمندی از نقشش انتظار دارد و آن فراگیرشدن آن در سطح جامعه است.
در آن سریال (به کارگردانی مهدی مظلومی) تکیه کلام «دیجیتالم» به سرعت فراگیر شد و سر زبان مردم کوچه و بازار افتاد. او در گفتوگویی با نشریه خانواده سبز، تکیه کلام «دیجیتالم کجا بود؟» را به یک خاطره از پدرش نسبت میدهد. جملهای که هنوز هم برخی در محاورات خود آن را به طنز به کار میبرند. به گفته اویسی، «ما هفت هشت برادر بودیم و میدانی كه در زمان بچگی دوچرخه وسیله خیلی جذابی به حساب میآید. اگر پدرم میخواست برای همه ما پسرها دوچرخه بخرد، باید هزینه سنگینی پرداخت میكرد. اگر هم یکی میخرید، به طور حتم پشت سرهم دعوا بود كه چه كسی سوار آن شود. من گاهی به پدرم میگفتم پدر برایم دوچرخه نمیخری؟ آن خدا بیامرز وقتی عصبانی بود، میگفت: دوچرخهام كجا بود؟ اما وقتی شاد بود میگفت: دوچرخه هم برات میخرم. كه آخرش هم نخرید! در سریال بدون شرح هم وقتی برای اولین بار بیژن بنفشهخواه به عنوان عكاس مجله گفت که دوربین دیجیتال میخواهم، یاد حرفهای پدرم افتادم. در حقیقت این اصطلاح كه خیلی هم سر زبانها افتاد و هنوز نیز آن را میشنوم، یادگاری پدرم است و از او به ارث بردم.»
داستان این سریال درباره هفتهنامهای به نام «شهر قشنگ» بود که مسئولیت آن با فردی به نام کاووسی (با بازیگری فتحعلی اویسی) بود که در آن ماجراهای جالبی رخ میداد. بعد از این سریال، او به چهرهای محبوب در میان ایرانیان تبدیل شد و از آن پس، نزدیک به دو دهه در عرصه بازیگری و به خصوص نقشهای کمدی ایفای نقش کرد.
اویسی در مقام کارگردان
اویسی از همان سالهای اولیه دهه ۶۰ میخواست کارگردانی را پیشه اصلی خود کند. نخستین فیلم او نیز «مادر» نام داشت که در سال ۱۳۶۳ و با فیلمنامهای از نادر ابراهیمی ساخته شد. چهار سال بعد (۱۳۶۷) او فیلم «باو» را ساخت که به نسبت فیلم نخست، بیشتر توجه منتقدان را جلب کرد. او در سال ۷۱، «مریم و میتیل» را ساخت که فیلمنامهاش را هم خود به همراه جعفر والی نوشته بود. این فیلم توجه بیشتری جلب کرد و دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را در جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان برای او به ارمغان آورد. آخرین فیلمی که اویسی کارگردانی کرد، «سربلند» نام داشت که با بازی جمشید هاشمپور در سال ۷۳ اکران شد و چندان توفیقی نیافت.
از اواخر دهه ۷۰ که او درگیر سریالها طنز تلویزیونی و نیز بازیگری در فیلمهای سینمایی پرتعداد طنز شد، عملا وقت نیافت تا این بخش از ظرفیت خود را بیشتر بپروراند. شاید هم به این جمعبندی رسید که در زمینه بازیگری توفیق بیشتری دارد و لذا ترجیح داد که در آن وادی گام بردارد و فعالیت کند.
دو دانگ صدا و خواندن در فضای پاپ- جاز
در دو دهه اخیر که برخی از هنرمندان، به خصوص بازیگران تلویزیونی، به تولید آلبوم و اجرای موسیقی تمایل پیدا کردند، فتحعلی اویسی نیز در این زمینه طبعآزمایی کرد و با دو دانگ صدایی که داشت، توانست آثاری را بخواند که یادآور صدای ویگن دردریان، سلطان جاز ایرانی بود. صدایی که همان طعم و رنگ را داشت و خسته و خونین میخواند. قدوقامت اویسی نیز که به نوعی با بلندقامتی ویگن همخوانی داشت، سبب میشد تا برخی ترانههای نوستالژیک آن دوران را در اذهان زنده کند.
حاصل تجربههای خوانندگی او خواندن در تیتراژ پایانی سریالهای «باغچه مینو» و «کمربندها را ببندیم» و یک انتشار یک آلبوم به همراه پسرش علیرضا اویسی به نام «خونه دل» بود و در همان زمانها هم ترانه خونه دل برای او و مخاطبان آثارش خاطرهساز شد. اگرچه او هم دریافت که طبعآزمایی در این میدان چندان هم آسان نیست و آن را ادامه نداد.
فتحعلی اویسی در سالهای پایانی عمرش کمکار شده بود. او تقریبا از سالهای میانی دهه ۹۰، کمتر در سریالهای تلویزیونی و حتی سینما دیده شده است. در گفتوگوهایی که از او در رسانهها بازتاب یافته، بر این نکته تاکید شده است که کارهای زیادی به او پیشنهاد میشود، اما نقشها همه آبکی و غیرقابل تحملاند و لذا او از پذیرش آنها سر باز میزند.
اویسی پیش از مرگ سکته مغزی کرده و چند روزی در بیمارستان بستری بود. ابتدا گمان بر این بود که او به کرونا مبتلا شده است، اما خانوادهاش این موضوع را تکذیب کردند و گفتند او بیماری قلبی دارد. اویسی چندی بعد به کما رفت و در صبحگاه ۱۳ مهرماه درگذشت.